محمد امینمحمد امین، تا این لحظه: 18 سال و 7 ماه و 17 روز سن داره

در ساحل زندگی

بماند یادگار...

سلام پسرکم عزیز دل مادر قرار  شد سختی های زندگی و خاطرات روزا و شبای سختش فقط مال خودم باشه اما این یکی یه تجربه بود  گوش کن محمدم خوب گوش کن همیشه استه اومدم استه رفتم چونکه از صدای بلند ترسیدم همیشه روی خطی که خودم در مسیر زندگیم کشیدم قدم بر داشتم بدون انکه کوچکترین تجاوزی به حریم دیگران داشته باشم همیشه سعی کردم در برابر حرفای دیگران سکوت کنم اگر از شدت تندی کلامشون سوختم هم به روم نیارم تا زمانی که برسم به خلوت خودم و اونجا های های گریه کنم و سبک بشم همیشه سعی کردم دردمو خودم به دوش بکشم همیشه سعی کردم  حافظ  دنیایی باشم که جدا از این دنیا برای خودم ساختم دنیایی که توش میتونستم تمام اشتباها...
23 آذر 1391

السلام علیک یا ابا عبدالله ...

در نقاشی هایم تنهاییم را پنهان می کنم، در دلم دلتنگی ام را،... در سکوتم حرفهای نگفته ام را، در لبخندم غصه هایم را، دل من چه خردسال است، ...ساده مینگرد ... ساده می خندد ... ساده می پوشد ... دل من،از تبار دیوارهای کاهگلی است. ساده می افتد... ساده می شکند.... ساده می میرد....     سلام بر تشنه لبان کربلا...         ...
6 آذر 1391

مهمانی ستاره

محمدم عزیز دلم چقدر معصوم تر میشوی وقتی تمام بدنت گوشی میشود برای شنفتن؛ برای شنیدن نکته هایی  که مادر از پس اعماق زندگی پر فراز و نشیبش صید کرده!چقدر دوستت دارم وقتی با چشمهای بهت زده نگاهم میکنی بی انکه سوالی بپرسی ! امشب مهمان و شب نشین تنهاییت بودم مهمان دنیای کوچیک نه, دنیای بزرگ و هفت رنگ کودکیت! پسرکم نمیدانم در گردش کدامین دور ثانیه ها یا دقیقه ها گم شده ام گاهی خودم هستم و گاهی نه .... چرا این روزا اینقدر خسته ام ؟زمزمه شب و روزم الا بذکرالله ست همونی که نویدتطمئن القلوب را میدهد!    ای بهترین معجزه خدا به خدا میسپارمت...         ...
28 آبان 1391
1